مـــــــــــداد رنگی



من اصلا به این بشر فکر نمی کنم ولی شبی نیست که خوابشو نبینم. خیلی‌هاشو بی توجهی می کنم و نمی نویسم ولی واقعا از حضورش توی خواب‌هام به ستوه اومدم. واقعا دیدن نذکری که همه‌ش یا با من یا با یکی دیگه داره می پره و توی خواب این آگاهی رو دارم که زن داره تو مخمه. خواب می دیدم باهاش قرار دارم. یکشنبه توی کافه‌ای که قراره کنسرت دو سه تا از راک ستارهای خفن دنیا باشه بعد توی خوابم وسط این یکی هفته (قبل از یکشنبه) کات کرده بودیم و من هی داشتن با خودم فکر می کردم خودم
دفعه‌ی دومه خواب این هتلو می بینم. دقیقا عین همون دفعه. قدیمی و پر از عتیقه و بشدت زیبا. توی زشته و من در تکاپوی رزرو کردن یه همچین هتلی اصلا گمونم وجود داخلی نداشته باشه یا حداقل من ندیدمش، بشدت خیابون‌ها شبیه لندنن ولی این علمو دارم که رشته هر کوفتی هست للتنگ ترم می کنه. از فرط دلتنگی و ناامیدی سِر شدم دیگه.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه عمومی آیت الله احمدی شهرکرد پژوهشگر رباتیک و بیوالکترونیک Hanism server Eric شرکت مکش و دهش معرفت حضرت دوست کهربا فان دیجی ماجدیمول